گروه فرهنگی سراج

زیر نظر مرکز فرهنگی شهید آیت الله مدرس

گروه فرهنگی سراج

زیر نظر مرکز فرهنگی شهید آیت الله مدرس

۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است

نوروز 92 مبارک

۳۰
اسفند







«السلام علیک یا رَبِیعِ الْأَنَامِ و یا نَضْرَة الْأَیَّامِ »
سلام بر تو ای بهار مردمان و ای طراوت روزگاران

در آخرین روز زمستان چشم به راه بهاریم تا بیاید و غبار از دل های پرگناهمان برگیرد.
تا بیاید و با نوازش دست های مهربانش قلب های بیقرارمان را آرام سازد ،
تا از شاخه خشکیده قلبمان جوانه ای از امید بروید و دلهایمان بهاری شود .
گمشده ما اوست اگر چه خود بی خبریم و در چیزهای دیگری آن را جستجو می کنیم.
در این واپسین ساعات سال دست به دعا برداریم و از خدایمان او را طلب کنیم
و از خدایمان برای هم خیر و نیکی آرزو کنیم و سالی پر از برکت و سلامتی و پاکی .
واز خدایمان بخواهیم که غفلت ها و گناهانمان را در این سالی که گذشت بر ما ببخشد و ما را شایسته بهار سازد.
چرا که خداوند تنها روزنه امیدی است که هیچ گاه برایمان بسته نمی شود ،
تنها کسی است که با دهان بسته می توان صدایش کرد
تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر بر می دارد
تنها کسی است که وقتی همه رفتند می ماند
وقتی همه پشت کردند آغوش می گشاید
و تنها سلطانی است که با بخشیدن آرام می گیرد نه با تنبیه کردن.
  • گروه فرهنگی سراج

اگه میتونی...

۲۶
اسفند

اگه فردا قیامت میتونی تو چشمهاش نگاه کنی،همین جوری که داری زندگی میکنی ادامه بده!

  • گروه فرهنگی سراج

یامهدی

۲۵
اسفند

بسم الله الرحمن الرحیم

مثل هر بار برای تو نوشتم:

دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟
و ای کاش که این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟ تو کجایی...
و تو انگار به قلبم بنویسی:
که چرا هیچ نگویند
مگر این منجی دلسوز ، طرفدار ندارد ، که غریب است؟

و عجیب است
که پس از قرن و هزاره
هنوزم که هنوز است
دو چشمش به راه است
و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش ، زیاد است
که گویند
به اندازه یک « بدر » علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق ، ولی او سپهش یار ندارد!

 

  • گروه فرهنگی سراج

ما خدا داریم

۲۲
اسفند

گفت: در می زنند مهمان است

گفت: آیا صدای سلمان است؟

این صدا، نه صدای طوفان است

مزن این خانهء مسلمان است

مادرم رفت پشت در، اما...

گفت: آرام ما خدا داریم

ما کجا کار با شما داریم

و اگر روضه ای به پا داریم

پدرم رفته ما عزاداریم

پشت در سوخت بال و پر، اما

آسمان را به ریسمان بردند

آسمان را کشان کشان بردند

پیش چشمان دیگران بردند

مادرم داد زد بمان! بردند

بازوی مادرم سپر، اما...

بین آن کوچه چند بار افتاد

اشک از چشم روزگار افتاد

پدرم در دلش شرار افتاد

تا نگاهش به ذوالفقار افتاد؛

گفت: یک روز یک نفر اما…

الهم عجل لولیک الفرج ♥

  • گروه فرهنگی سراج

روزی مجنون از سجاده شخصی عبور کرد.
مرد نماز راشکست و گفت:مردک! درحال راز و نیاز باخدا بودم؛ تو جگونه این رشته را بریدی؟
مجنون لبخندی زد و گفت:عاشق بنده ای هستم و تو را ندیدم و تو عاشق خدایی و مرا دیدی؟؟!!

  • گروه فرهنگی سراج

للحق

۱۹
اسفند

گزارش تصویری اردوی باغ جوان در

markazmodares.com
  • گروه فرهنگی سراج