یامهدی
جمعه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۱، ۰۸:۴۲ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
مثل هر بار برای تو نوشتم:
دل من خون شد ازین
غم، تو کجایی؟
و ای کاش که این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد، همه گویند
به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟ تو کجایی...
و تو انگار به قلبم بنویسی:
که چرا هیچ
نگویند
مگر این منجی دلسوز ،
طرفدار ندارد ، که غریب است؟
و عجیب است
که پس از قرن و هزاره
هنوزم که هنوز است
دو چشمش به راه است
و مگر سیصد و اندی نفر از
شیفتگانش ، زیاد است
که گویند
به اندازه یک « بدر » علمدار
ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق ،
ولی او سپهش یار ندارد!
- ۹۱/۱۲/۲۵
- ۴۴۴ نمایش